تنم از درون سرد است
به تن کرده ام
تمام دار و ندارم را
قبای ژنده ای
به جای مانده از پدر
بخاری کهنه اتاق
پت پت کنان
رو به خاموشی است
بوی چوب نیمسوز
اشک در چشمانم
و من ته مانده چای ام را
آغشته به خاکستر سیگار
به یادت سر می کشم