ترک دیار کردم دنبال تو دویدم
حتی به خواب رویا هرگز ترا ندیدمشور جوانی ام بود هنگام عشق ورزی
اما فتاده از پا در پیری ام رسیدم
تو مست بودی و خوش اما کنار اغیار
قهقهه مستانه ات با گوش خود شنیدم
گفتی برو مقدر، این نیست با توباشم
من نیز دلشکسته تا کوی خود خزیدم
عمر وجوانی ام رفت هم زندگانی ام رفت
هم پشت شد خمیده هم موی شد سپیدم