شعر و داستان

اشعار و داستان هایی از نویسنده وبلاگ

شعر و داستان

اشعار و داستان هایی از نویسنده وبلاگ

دلشکسته


ترک دیار کردم دنبال تو دویدم

حتی به خواب رویا هرگز ترا ندیدم

شور جوانی ام بود هنگام عشق ورزی

اما فتاده از پا در پیری ام رسیدم

تو مست بودی و خوش اما کنار اغیار

قهقهه مستانه ات با گوش خود شنیدم

گفتی برو مقدر، این نیست با توباشم

من نیز دلشکسته تا کوی خود خزیدم

عمر وجوانی ام رفت هم زندگانی ام رفت

هم پشت شد خمیده هم موی شد سپیدم