آن دو چشم آبی ات دریای نیلی پرخروش
جان و دل از شوق دیدار تو زیبا پر ز جوش
در غم روی تو ام در بزم دلتنگی صنم
بی می و باده خمار عشوه های می فروش
نی زر و سیمم بود نی منزل و آرام جان
وصله در جامه منم آن عاشق پشمینه پوش
من نگاه یار خود جویم به صحرا کوه و دشت
خستگان راه بینم هر کجا خانه به دوش
دانم آخر می برد عمر مرا باد فنا
آتش عمرم شود در حسرت وصل ات خموش